منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

Alternative content


060
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 85
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 12
:: بازدید هفته : 1
:: بازدید ماه : 84
:: بازدید سال : 212
:: بازدید کلی : 16866
نویسنده : عاشق مهدی
چهار شنبه 13 اسفند 1393

 یک کارت برای امام رضا، مشهد. یک کارت برای امام زمان، مسجد جمکران . یک کارت برای حضرت معصومه، قم. این یکی را خودش

برده بود انداخته بود توی ضریح .

((چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟ کی بهتر از شما؟ ببین همه آمدیم . شما عزیز ماهستی))

حضرت زهرا آمده بود به خوابش، درست قبل از عروسی!


:: بازدید از این مطلب : 104
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق مهدی
چهار شنبه 13 اسفند 1393

 دخترم! گوهر من 

تو که تک گوهر دنیای منی 

دل به لبخند حرامی مسپار 

دزد را دوست مخوان 

چشم امید بر ابلیس مدار

 دیو خوبان پلیدی که سلیمان رویند 

همه گوهر شکنند......


:: بازدید از این مطلب : 87
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق مهدی
چهار شنبه 13 اسفند 1393

 دخترم می کنم از مغلطه کاران خبرت 

که مبادا ببرند از ره عفت به درت 

ای شکر خنده بر آن تنگ شکر روی بپوش 

تا که موران ننماید طمع بر شکرت 

آخر از جنس لطیف تو، نظرهاست کثیف 

رخ بپوشان بر آن بد نظرات در نظرت  


:: بازدید از این مطلب : 85
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق مهدی
چهار شنبه 13 اسفند 1393

 بی حیایی وکم حیایی

نشانه تیره اندیشی است نه روشنفکری، علامت جهالت است نه تمدن.


:: بازدید از این مطلب : 96
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق مهدی
چهار شنبه 13 اسفند 1393

 چارلی چاپلین :

دخترم هیچکس وهیچ چیز دیگر را در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد که دختری، ناخن پای خود را به خاطر آن عریان کند......

برهنگی بیماری عصر ماست به گمان من تن عریان تو باید از آن کسی باشد که روح عریانش از آن توست. 


:: بازدید از این مطلب : 136
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق مهدی
دو شنبه 11 اسفند 1393

 فرمانده های گردان گوش تا گوش نشسته بودند . آمد تو، همه بلند شدیم . سرخ شد گفت: بلند نشید جلوی پای من .


باز جلسه بود گفتیم : حاجی ! خواهش می کنیم .اختیار داری .بفرمایید بالا . 

ایستاده بود بیرون سنگر، می گفت : نمی آم .شماها بلند می شید .

ماهم  قول دادیم بلند نشویم .


:: بازدید از این مطلب : 106
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق مهدی
دو شنبه 11 اسفند 1393

 بهمون گفت:من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .تعجب کرده بودیم .سابقه نداشت بیشتر از صد کیلومتر سرعت بگیرد . غروب نشده رسیدیم گیلان غرب.جلوی مسجدی ایستاد. ما هم

پشت سرش . نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هایمان رامی بستیم که زود راه بیافتیم . گفت: کجا با این عجله !می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم . 


:: بازدید از این مطلب : 101
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق مهدی
دو شنبه 11 اسفند 1393

 گاهی قوم وخویش های شهرستانیمان گله می کردند که جناب صیاد، هم وسیله دارن، هم راننده . اون موقع ما باید با تاکسی از ترمینال و فرودگاه بیایم خونتون . این درسته؟ ماکه تهران را خوب بلد نیستیم .

به پدر که می گفتیم، می گفت: مسئله ای نیست .فوقش ناراحت می شن . اونا که نمی خوان جواب بدن، من اون دنیا باید جواب بدم .راننده وماشین که اموال شخصی من نیست 


:: بازدید از این مطلب : 120
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق مهدی
دو شنبه 11 اسفند 1393

 سخت ترین دوران زندگی ما تازه بعد از انقلاب و شروع جنگ آغاز شد.سید دیگر در خانه نمی ماند . من بودم و پنج تابچه قد ونیم قد، هر روز خودم می رفتم  وکرکره مغازه را بالا می کشیدم

وکار می کردم . سید هم بابت من راحت بود .وقتی هم می امد تهران کارش این طرف وآن طرف دویدن بود تا اسلحه تهیه کند ویا غذا برای نیروهایش بفرستد ویا به خانواده شهدا سرکشی و

به آنها کمک مالی کند. وقتی شهید شد، تازه متوجه شدیم چقدر بدهکاری از بابت خرید جنس برای جبهه دارد. چند میلیون تومان بود که مجبور شدیم خانه رابفروشیم. حالا شما توجه کنید ما

سه دستگاه خانه شخصی داشتیم واز نظر تمکن مالی وضع مان خوب بود، اما سید اینها را خرج جنگ کرد . زندگیش شده بود جنگ، حتی نتوانست شاهد رشد بچه هایش باشد.    


:: بازدید از این مطلب : 134
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق مهدی
دو شنبه 11 اسفند 1393

 از وقتی این ظرف های تفلون را خریده بودیم، چندبار گفته بود : یادت نره ! فقط قاشق چوبی بهش بزنی .

دیگه داشت بهم برمی خورد.

با دل خوری گفتم :ابراهیم !تو که این قدر خسیس نبودی .برای اینکه سوء تفاهم نشود، زودگفت :  نه ! آدم تا اون جا که می تونه، باید همه چیز روحفظ کنه.

باید طوری زندگی کنه که کوچکترین گناهی نکنه. 

 


:: بازدید از این مطلب : 121
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان امام زمان (ع) و آدرس javad-al-aemeh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.